شیرین کاری های یاس مامان
توی سه ماهگی میزد زیر آواز.خیلی شیرین ودوست داشتنی بود وقتی لبای کوچولوش گرد میکرد.دست زدن رو آخر ششماهگی یاد گرفت.یه روز جمعه بود وبرنامه فیتیله پخش میشد.صدای به هم خوردن دستاش گوشها رو نوازش میکرد.توی هفت ماهگی گفت بابا ماما دد وبعد اّدّ.هشت ماهگی با انگشت سبابه اشاره میکرد.نه ماهگی نازکردن وبه گفتن رو یاد گرفت.البته میگفت مِِه.قلم رو روی کاغذ میگذاشت وسعی میکردخط بکشه. با قاشق چایخوری چای رو هم میزد.کلاغ پر رو با یک بار تمرین یادگرفت.وحتما باید دستش رو روی قالی میذاشت.سوار ماشین که میشد بلافاصله دستش میرفت روی ظبط وترانه رو عوض میکردده ماهگی گوشی موبایل رو روی گوشش میذاشت وبا صدای بلند میگفت اّدستاش رو روی چشاش میذاشت و مثلا گریه میکرد.بوس کردن رو بطور اصولی توی ده ماهگی یادگرفتجاروکردن و سفره پاک کردن رو توی یازده ماهگی یادگرفت.سیزده ماهگی از رهروکش بالا میرفت وسوار میشد گاهی چپکیگوشی موبایل یا تلفن رو روی گوشش میذاشت ومیگفت اّدّ.شونزده ماهگی کلمه های جدید یهو اومد روی زبونش.اّبه یعنی آب اّمه یعنی آم یا همون غذا.ای سیه یعنی این چیه؟ددبیا ایدا یعنی دد بیا اینجا.با اشاره سر میگفت میگفت نه خیلی خوشکل میگفت نهقلم روی کاغذ میذاشت و خط میکشید ومیگفت ماااامااا.البته یادش داده بودم از پیشتر.کتابچه داستان هایدی رو می اورد تا براش اسم شخصیتها رو از روی عکس بخونم وقتی میرسیدم به باباجون میخندید ومیگفت:بابا الهی صدوبیست ساله بشه دخترم