یسنا چیکیلو

شب یلدا

1390/10/12 16:41
نویسنده : مامانی
919 بازدید
اشتراک گذاری

شب یلدا رو خونه باباجون بودیم .البته بابا شبکار بود و همونجا تا صبح تخت خوابید.

اما یسنا و ممول خوراکیها رو تو دستشون میبردن و میدویدن دنبال هم توی اتاقا و میخوردن.البته از اونجایی که یسنا جون خییییلی لیموشیرین دوست داره و از اونجایی که عادت داره نشسته اونا رو بخوره چندتا رو براش قاچ زدم و دادم خورد.ممول هم نشست پیشش وخورد.هندونه رو همونجا دادیم بهشون که یکدفعه ای لباساشونو هم عوض کنیم دیگههههههه.چشمکخلاصه شب به ساعت دوازده نرسیده بود که هردوشون از خستگی بیهوش شدنبای بای

یسنا ترانه شب یلدای خاله ستاره رو خیلی دوست داره.اونو بادقت نگاه میکنه.اونجایی که پسره شکم درد میگیره (از بس که چیزمیز خورده )یسنا میگه ماما د گیه یعنی درد گرفت.البته یکی دوبار اول که اونو دید میزد زیر گریهگریه.کلللی براش حرف و حدیث و ناز و نوازش اورم تا قبول کرد که بعدا شکمش خوب میشه.بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم مامان یسنا
11 بهمن 90 10:42
سلام..دختر منم اسمش یسناس ماشالله به دختر شما من باردارم و بچه ام هم پسره..شما اسم برا پسر آینده تون انتخاب کردین؟ اگه آره به منم بگید تو انتخاب اسم موندم..ممنون